آدمها ، خوب که میروند شما را در ناباوری رها میکنند، و تا عمردارید باورتان نمیشود که نیستند. واین سخت ترین جای نبودن است که تا بحال در آن بوده اید یعنی در ناباوری تان. باید که بمیرم نه یکباره هزار بار تا خاتمه گیرم براین عمردل آزار زندگی بازی تان میدهد اما مراقب بازیگران باشید زندگیتان ندهند چون سکانس آخر این فیلم تنهایی است توآنروزگسستن راندیدی همان روزی که دل ازمن بریدی الهی من بمیرم دل نمیرد که اینگونه دلم آرام بگیرد دوستت دارم را اگر یک گوشه دنیا بگذارند من آن گوشه را فقط باتو میخواهم یک زن بیشتر از آنست که یک زن بماند میتواند یک شهر باشد با هزاران کوچه باهزاران خانه ولی یک پنجره میخواهد یک هوا میخواهد هوای یک مرد چونان که دل از یاد رخت میگوید پیداست که از لاله رخت می بوید باز آی و دلم به آمدت روشن کن رویت سحر است بیا و سوی من کن از چه گویم من سخن هرچه میگویم غم است
بین چه کردی بادلم هرچه میگویم کم است در حوصله رنجی است که بسیار کشیدیم ازهرگله چندی است که چون یار بریدیم سعی کنید علت گریه هیچ مردی نباشید مردها علت های بی گریه را بیشتر دوست دارند به دنبالت که میگردم باخودم میگویم کاش بود دورش میگشتم بی آنکه بدویم از پاافتادیم درست زمانی که زیاد از هم دور شدیم بد بختی از آنجا شروع میشود که خوشبختی راهش را از ما جدا میکند مراقب خوشبختی هاتان باشید دستش را محکم بگیرید که راه باز را بی شما نروند
باز آی و دلم به آمدت روشن کن رویت سحر است بیا و سوی من کن